اما آن چیزی که می خواهم روایت کنم ، مربوط به بهرام و گروهش نیست بلکه به گروه رقیب آنها تعلق دارد که با نام تفتان و به سرپرستی « استاد محمد نور محب زهی » در خاش فعالیت دارد. چند سال( حدود سال 85) قبل در زمانی که هنوز هزمونی مذهبیون در اوج بود و دچار چالش از آن نوعی که عبدالوهاب اشاره کرده بود؛ نشده بود در هفته نامه مرزپرگهر یاداشتی نوشتم ، تحت عنوان : محمد نور محب زهی مصداق و ترجمان زنده موسیقی سرحد. واقعیت این است که هنرمندان ما ، با توجه به جو هنر ستیزی که در استان ما مذهبیون حاکم کرده اند و بی توجهی دولت ، از لحاظ معیشتی در وضعیت خوبی بسر نمی برند و تقریبا" اکثر قریب به اتفاق آنها در وضعیت بد معیشتی قرار دارند. محمد نور محب زهی و فرزندانش هم با اینکه بر موسیقی بلوچی و انواع سازها اشراف دارند و هم خودشان بسیاری از سازها مانند : ساز سرور (قیچک ) و.... را می سازند؛ دروضعیت بد اقتصادی قرار دارند. اما هنرمند وقتی درونش ارضا و اقناع شد ، انکار به شرایط بیرونی کار ندارد و همه نداری ها را نمی بیند. !!!!
داشتم عرض می کردم ، در آن یاداشت ، از لیکو و زهیری گفتم و از گلایه های محمد نور محب زهی از نداشتن بیمه ، از استفاده رایگان اداره ارشاد در مراسمها از آنها (همین گلایه را بهرام هم داشت) . در آن یاداشت جمله ای را به نقل از محب زهی نوشتم بدین مضمون : «.....وی از برخی افراد که ناآگاهانه با موسیقی که هیچ منافاتی با دین ندارد بلکه در خدمت آن هست در ستیزند ؛ سخنها گفت » . منظور من و محب زهی از افراد مذهبیونی بودندکه به نقل از محب زهی بارها سازش را شکسته بودند. اما اسم نیاوردیم. مدتی گذشت روزی یکی از اقوام زنگ زد و گفت عده ای بخاطر مطلبی که در مرزپرگهر نوشتی کارت دارند. رفتم دیدم روحانی زاده ای تحصیلکرده که خود هم مزین بود به نشانه های مذهبی ،بخاطر همان یاداشتم مرا خواسته بود. در آنجا اول گلایه کرد که چرا در مورد محب زهی نوشتم با وجودیکه آدمهای تاثیر گزار و مهمی در شهر هستند . جواب دادم : به نظر من امثال محب زهی که به تنهایی دارند میراث فرهنگی ما را حفظ می کنند آدمهای ارزشمندی هستند و بقیه هم تریبون و رسانه در اختیار دارند که از آنها گفته شود اما محب زهی کسی را ندارد. می گفت که موسیقی در اسلام حرام است . عرض کردم : تا جاییکه من موسیقی محب زهی و بخش زیادی از مقامهای اصیل موسیقی بلوچی را دیده ام در نعت خداوند و پیامبر اسلام هستند و از این لحاظ موسیقی می تواند در خدمت دین باشد. خلاصه این خاطره در زمانی شکل گرفت که به تعبیر عبدالوهاب « هزمونی بنیادگرایی مذهبی » رورهای پر رونقی را پشت سر می گذاشت. هر چند با عبدالوهاب در به چالش کشیده شدن این هزمونی موافقت دارم ، اما به بنظر من با توجه به گرایشات عمیق مذهبی که بالخصوص در منطقه سرحد وجود دارد این سلطه و استیلا هنوز وجود دارد و نه تنها شکسته نشده است بلکه به چالش ها نیز به سختی واکنش نشان می دهد.